تاریخ تکرار می شود و فقط هوشمندان وبا فراست ها هر زمان است که از حوادث گذشته درس و عبرت میگیرند وراه درست را انخاب می کنند اکنون سوال این است در جامعه فعلی ما سر دمداران ناکثین، قاسطین و مارقین چه کسانی هستند و ما در کدام جبهه قرار داریم آیا با علی زمان هستیم یا در سنگر پیمان شکنان , قدرت طلبان .
متعصبان کور واقع شدیم و نفرین پیغمبر عزیز را به جان خریدیم و باید بدانیم بصیرت داشتن فقط در شناخت درست و واقعی حوادث ,در زمان خودش معنی پیدا می کند است موضوعی که قرار است به آن بپردازم، ناکثین، قاسطین و مارقین در نهج البلاغه است
۱) «ناکث» از ریشه «نکث» است که به معنی نقض و شکستن و دور افکندن بکار می رود. مانند: نکث العهد نبذه. یعنی عهد خود را نکث کرد یعنی شکست و به دور افکند.
۲) «قاسط» از ریشه «قسط» بوده که هم به معنای عدل و هم به معنای عدول و انحراف از عدل (دو معنای متضاد) بکار می رود. در اینجا معنای دوم اراده شده که منظور، عدول از حق است.
۳) «مارق» از ریشه «مروق» است که به معنی خروج و بیرون رفتن تیر از هدف آمده است. مروق از دین خروج از حدود مرزبندی شده دین است.
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست/
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست/
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد/
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست/
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار/
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست/
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود/
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست/
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت/
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست/
جایی که برادر به برادر نکند رحم/
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست/
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر/
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست
سرلشکر شهید «عباس بابایی» خلبان با کفایت نیروی هوایی ارتش، چهره نامآشنای رزمندگان 8 سال دفاع مقدس و یار وفادار فرماندهان قرارگاههای عملیاتی است، که تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند؛ وی به خاطر لیاقتی که در دوران فرماندهی پایگاه شکاری اصفهان از خود نشان داد؛ به درجه سرهنگی ارتقاء یافته و به سمت معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب شد.
ایمان به خدا، روحیه شهادتطلبی، شجاعت، ایثاری و مجاهدتی که شهید بابایی در طول سالهای دفاع مقدس از خود به نمایش گذاشت، همچون برگ زرینی بر تارک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران میدرخشد. او با بیش از 3000 ساعت پرواز عملیاتی، قسمت اعظم عمر خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاهها و جبهههای جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد. بیا ن برخی از خاطرات وی از زبان نزدیگان:
هراس از کبر و غرور
عباس از کبر و غرور فوقالعاده هراس داشت. به یاد دارم زمانی که فرمانده پایگاه اصفهان بود برای دیدن ما به قزوین آمد و چون ما در همان ایام برنامه تعزیهخوانی داشتیم، او هم طبق معمول در برنامه تعزیهخوانی شرکت کرد. در این تعزیه او در نقش یک سوار عرب ظاهر میشد که باید سوار اسب میشد و دور یکبار میدان گشت میزد. عباس لباس آن مرد را پوشید و سوار بر اسب به صحنه آمد، اما بعد از چند لحظه از اسب پیاده شد، فوراً خودم را به او رسانیدم و گفتم چرا از اسب پیاده شدی؟ با عصبانیت گفت: من سوار اسب نمیشوم چون بعد از سوار شدن بر اسب برای یک لحظه احساس کردم غرور مرا گرفت.
خلاصه عباس از اسب پیاده شد و این نقش را به صورت پیاده اجرا کرد، او که یک سرهنگ خلبان و فرمانده پایگاه هشتم شکاری بزرگترین پایگاه نیروی هوایی بود، از غروری که ممکن بود به علت سوار شدن بر اسب بر او مستولی شود، اینطور وحشت داشت.
راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابائی- پدر شهید
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اشرف الموت قتل الشهاده
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
شهادت برترین مرگهاست.
بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4
شادی روح صیاد شیرازی صلوات